Site Language: EN
بارThe heavy backpack was a burden on his shoulders.
کوله پشتی سنگین باری بر دوش او بود.a heavy load or responsibility that is difficult to bear
This burden is too heavy to carry.
این بار خیلی سنگین است که بتوان آن را حمل کرد.She felt the burden of her guilt.
او سنگینی گناه خود را احساس کرد.The debt became a great burden.
بدهی به باری سنگین تبدیل شد.heavy burden
بار سنگینease the burden
سبک کردن بارshare the burden
تقسیم کردن بارload
weight
trouble
بار کردنThe new regulations will burden small businesses.
مقررات جدید کسبوکارهای کوچک را تحت فشار قرار خواهد داد.to impose a heavy load or responsibility on someone or something
Do not burden me with your problems.
مرا با مشکلاتت به زحمت نینداز.The debt will burden them for years.
این بدهی سالها آنها را آزار خواهد داد.His illness burdened his family greatly.
بیماری او خانوادهاش را به شدت تحت فشار قرار داد.burden with responsibility
بار مسئولیت بر دوش کسی گذاشتنburden with debt
زیر بار بدهی رفتنburden with care
بار غم و اندوه بر دل کسی سنگینی کردنoverload
trouble
afflict
