A2 English Words
adventure
ماجراجوییThey decided to adventure into the unknown.
آنها تصمیم گرفتند به ناشناخته ماجراجویی کنند.To engage in an exciting or risky activity.
They love to adventure in the mountains.
آنها دوست دارند در کوه‌ها ماجراجویی کنند.We should adventure through the forest.
ما باید در جنگل ماجراجویی کنیم.He wants to adventure across the sea.
او می‌خواهد از دریا ماجراجویی کند.Synonyms
adventure travel
سفر ماجراجوییadventure sports
ورزش‌های ماجراجوییadventure seekers
جستجوگران ماجراجوییSynonyms
explore
venture
risk
arrive
رسیدنWe will arrive at the station by noon.
ما تا ظهر به ایستگاه خواهیم رسید.To reach a place or destination.
They will arrive at the hotel tomorrow.
آنها فردا به هتل خواهند رسید.My friend will arrive at the party in a few minutes.
دوست من در چند دقیقه به مهمانی خواهد رسید.The bus arrived at the stop on time.
اتوبوس به موقع به ایستگاه رسید.Synonyms
arrive at
رسیدن بهarrive in
رسیدن درarrive on time
به موقع رسیدنSynonyms
reach
come
get there
careful
مراقبBe careful when crossing the street.
هنگام عبور از خیابان مراقب باش.Showing caution and attention to detail to avoid mistakes or accidents.
She is careful with her words.
او در مورد حرف زدنش مراقب است.The careful driver avoided the pothole.
راننده مراقب از چاله دوری کرد.Please be careful when handling the glass.
لطفا هنگام کار با شیشه مراقب باشید.Synonyms
careful planning
برنامه ریزی دقیقcareful consideration
بررسی دقیقcareful attention
توجه دقیقSynonyms
cautious
prudent
meticulous
excited
هیجان‌زدهShe was excited about her birthday party.
او از جشن تولدش هیجان‌زده بود.Feeling very happy and enthusiastic.
He felt excited to see his favorite band live.
او از دیدن گروه مورد علاقه‌اش به صورت زنده هیجان‌زده بود.The kids were excited to go to the amusement park.
کودکان از رفتن به پارک تفریحی هیجان‌زده بودند.I am excited to start my new job.
من از شروع کار جدیدم هیجان‌زده هستم.Synonyms
excited about
هیجان‌زده ازexcited to see
هیجان‌زده از دیدنexcited for
هیجان‌زده برایSynonyms
enthusiastic
eager
elated
dangerous
خطرناکThe dog looks dangerous.
این سگ خطرناک به نظر می رسد.Able to cause harm or injury.
The storm can be dangerous.
طوفان می تواند خطرناک باشد.Some chemicals are dangerous to touch.
لمس برخی مواد شیمیایی خطرناک است.Driving fast can be dangerous.
رانندگی سریع می تواند خطرناک باشد.Synonyms
dangerous animals
حیوانات خطرناکdangerous situation
وضعیت خطرناکdangerous behavior
رفتار خطرناکSynonyms
hazardous
risky
unsafe
واژه‌های انگلیسی A2
کلمات/عبارات806
به واژه‌های انگلیسی A2 خوش آمدید!
| Terms |
|---|
| .... |
| .... |
| .... |
| .... |
| .... |
سریع‌تر و عمیق‌تر یاد بگیر!
همین الان شروع به یادگیری کن!
اپلیکیشن Memoryto رو دانلود کن!
با دیکشنری تصویری قدرتمند رایگان و فلش‌کارت‌ها.